آسمان آبی

فریاد من از غم عشق نیست...

سالهاییست در حسرت سایبان چتر توام
میسوزم و خیس انتظار باران تو ام
کاش میشد همان زمستان هایی بیاید که
غرق در برف رویا ؛ در آغوش باز توام

نوشته شده در پنج شنبه 19 آبان 1390برچسب:آسمون آبی,زمستان,برف رویا,حسرت,سایبان,شعر,عاشقانه,رباعی,ساعت 17:58 توسط محسن| |

  قهوه ای سفارش میدهم
.

.....تلخ میخورم

.
به امید روزی که دو قهوه ی شیرین سفارش بدهم...

نوشته شده در پنج شنبه 12 آبان 1390برچسب:سفارش,امید,شیرین,عشق,شعر,عاشقانه,طرح,ساعت 19:14 توسط محسن| |

 

یخ بسته ام

شیشه شده

منتظر سنگ شده ام

یکی نیست که از نشانم بگوید

...

http://www.aftabir.com/photoblog/adv_images/3949108d9c25c0e60288f3f4dcc8e8ab.jpg

..........

آه ......!!

خدایا!!!

چه دلتنگ شده ام...

.

نوشته شده در پنج شنبه 12 آبان 1390برچسب:قلب یخی,یخ بسته ام,شعر,عاشقانه,نفس سرد,ساعت 18:12 توسط محسن| |

به ذهنم نزدیک بود

.

با امواج خیالم لمسش میکردم

.

باز کردم چشمانم را

.

هنوز در باغچه ایستاده ام

.

او را نمیبینم

 

کسی با ضمیر ناخودآگاهم گفت

.

خدا همان امواج بود...

 

نوشته شده در چهار شنبه 11 آبان 1390برچسب:خدا,امواج,آسمون آبی,شعر,ساعت 19:0 توسط محسن| |

خزان است

گردتاریکی

زودتر از هر روز

موی سپید روز را میکشد در آغوش

غریبی تنها

دیده را بسته

سرود سرخ میخواند...

نوشته شده در چهار شنبه 11 آبان 1390برچسب:سپید,شعر,خزان,ساعت 18:37 توسط محسن| |

 و عجب دنیایی دارند...

ساعتی خنده...

ساعتی گریه...

ساعتی خیره به دور دست....

گاهی صحبت با گل یاسی.

گاهی نشستن پای صحبت محبوبه...

گاهی شمردن تپش قلب زمین...

گاهی در شوق پرواز..

چه عجیب دنیایی دارند..

دیوانگان!!!!


میگویند شعری از دلدادگی بگو!

گر نمیخندی و زخمی هستی از شادی بگو

سیاهی باش که میخنداند مردم را

دلت اگر خونین است از بی خیالی بگو

همه ی وجودت اگر غرق در اشک و خون است

از عاشقی دم نزن؛ از پاکی بگو

نمیدانند خون جگر است که میرود

مطربی کرده و میگویند از ساقی بگو

زندگی تماشاخانه ی خدا نیست

سرنوشت است... لیک میگویند از بازی بگو

پیری خسته سوی مرگ میرود

صورتش ندیده و میگویند از جوانی بگو

غزل عشق از آهی و جگری برخواسته است

خون جگر را ندیده و میگویند از عاشقی بگو

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 14 مهر 1390برچسب:تقدیرعشق,عشق,پرواز,شعر,خون جگر,بهار خونین,ساعت 19:9 توسط محسن| |

تقدیر عشق

خدایا!آخر این چه تقدیری است؟

دوری عاشق و معشوق زمانه زور نیست؟

چشم انداز شمع عاشق، به همراه پروانه اش خوش است.

پرواز مرغ عشق به سوی صحرا ، از رسم عاشقی دور نیست؟؟؟

نوشته شده در پنج شنبه 14 مهر 1390برچسب:تقدیرعشق,عشق,پرواز,شعر,,ساعت 19:9 توسط محسن| |

سلام نمیکنم

شاید هر روز به امیدی همین سلام نکرده

ببینمت.......

اینجا آسمان رویای من است.گاهی ابری.گاهی بارونی.گاهی صاف صاف و گاهی .......

شاید این همان دفتر خاطرات من است.نمیدانم....




نوشته شده در 20 شهريور 1398برچسب:وبلاگ,آسمون آبی,عشق,اشک,لبخند,سخن نخست,شعر,دل نوشته,ادبیات,ساعت 21:50 توسط محسن| |


Power By: LoxBlog.Com