آسمان آبی

فریاد من از غم عشق نیست...

خزان است

گردتاریکی

زودتر از هر روز

موی سپید روز را میکشد در آغوش

غریبی تنها

دیده را بسته

سرود سرخ میخواند...

نوشته شده در چهار شنبه 11 آبان 1390برچسب:سپید,شعر,خزان,ساعت 18:37 توسط محسن| |

سال ها از ساعت طلایی زمان میگذرد...

شن هاسرازیر میشوند...

گردابی خاکی

مکش هرآنچه زمانش مینامند

جویبار طلایی لحظه ها

تابی عاشقانه در ماسه های طلایی

تلی از طلا زیر پای جوی

پایانه جویبار

چشمی دوخته به ساعت

نبودن هارا میشمرد

سال ها از ساعت طلایی زمان میگذرد....

(تقدیم به او...)

نوشته شده در دو شنبه 25 مهر 1390برچسب:ساعت طلایی,شعرنو,سپید,عاشقانه,ساعت طلایی,خاطره ی یک ساعت,جویبار لحظه ها,ساعت 19:34 توسط محسن| |


Power By: LoxBlog.Com