آسمان آبی
فریاد من از غم عشق نیست...
باران که بیاید همه شاعر میشوند . . . . . گفت:"چه رنگی؟" آسمان بارید نگاهش نکردم گفت چه رنگی؟ بادی وزید هیچ نگفتم گفت چه رنگی؟ درختان چرخیدند قلبها تپیدند سر بر نیاوردم ... کبوتر ها پریدند خواستم سر بالا کنم بگویم به رنگ دل تو .. رفته بود... ابر ها باریدند....
نمیدانم
شاید مرثیه ها درباران متولد میشوند...
شاید..
موسیقی عشق فی البداهه میگوید
کاش تو هم شاعر بشوی........
Power By:
LoxBlog.Com |