آسمان آبی
فریاد من از غم عشق نیست...
از تو درخشانتری نیست،باور کن از عشق درد بدتری نیست.باور کن از آن چشمانت شیدایی میبارد از من دیوانه تری نیست باور کن دل به ویرانه پنه برد... بس نوشتم،سنگ ترک خورد عمری سوختیم و ساختیم،آخر آتش آمد و دلم برد... خون موج میزد از چشمان باغبان پیر میکند ناله میکشد آه حقیقت را دریافتیم چه دیر انتظار نبود از باد انتظار نبود از گل از آتش روزگار شدیم پیر بشکست کمرم از طوفان دستانم غرق خون زگل پرتیغ خدایا!!! فهمیدم چه دیر از زندگی با روشنایی گشته ام سیر...
Power By:
LoxBlog.Com |